پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

یک ماهگیتون مبارک

  سلام فرشته هاي من ، امروز يكماهه شديد   توي اين يك ماه هرروز كه گذشت بيشتر به شماها علاقه مند شدم . راستش با اينكه تو دوران بارداري خيلي باهاتون ارتباط برقرار كرده بودم اما وقتي به دنيا اومدين باورم نميشد شماها بچه هاي من هستيد . با خودم ميگفتم : يعني من الان دوتا بچه دارم ؟؟؟؟ وقتي ميگفتن بچه را بدين به مامانش تا شير بخوره خيييييييلي واسم غريب بود . مامان ؟؟؟ شير؟؟؟ بچه؟؟؟؟ اما كم كم مامان شدنم را باور كردم و روز به روز عشقم به شما بيشتر شد و حالا عاشقتونم   . هفته ي پيش تصميم گرفتم ديگه زحمتو كم كنيم و بريم خونه ي خودمون آخه مرخصی مامان نازی تموم شده بود و باید میرفتن سرکار. جمعه شب با همراهي مامان نازي و پدر...
29 تير 1390

تولدتون مبارررررررررک

فرشته هاي من ......تولدتون مباررررررررك بالاخره بعد از 9 ماه انتظار روز 29 خرداد 1390 ازراه رسيد . صبح  ساعت 4:35 از خواب بيدار شدم وبعد از راز و نياز حسابي با خداي مهربون و دعا و مناجات براي رفتن به بيمارستان آماده شدم . مامان نازي ، پدرجون  و خاله نوشين هم با شوق و ذوق حاضر شدند و آخرين عكس ها را با من و اون شكم قلمبم ميگرفتن  . ساعت 6 بابا پيمان و عمه جون هم اومدند .وهمگي با هم به بيمارستان رفتيم . در بيمارستان خاله پري و مادرجون هم به ما ملحق شدند بعد از اينكه لباسهاي مخصوص اتاق عمل را پوشيدم من را به اتاق عمل منتقل كردند اما به ذوق ديدن شما هيچ استرسي نداشتم . خانم دكتر در اتاق عمل مانند يك مادر مهربان همراه ...
5 تير 1390
1